- مامان! پس كوش؟ همش باید دنبالش بگردم!
- چی كوش؟ باز دنبال چی می گردی؟!
- مامان تو رو خدا بگو كجا گذاشتیش؟دیر شد ، دسته رفت.
- آهان طبق معمول دنبال زنجیرت می گردی! زیر میز مطالعته، خودت اونجا گذاشتیش.
- مرتضی! این دیگه چیه ورداشتی؟!!
- هیچی مامان سجاده نمازمه!
- وا! سجاده برای چی؟ كو تا نماز! تازه می ری مسجد نمازتو می خونی.
- نه مامان امروز با روزای دیگه فرق می كنه! دیشب حاج آقا ستوده روی منبر حرفای قشنگی می گفت، خب دیگه اجازه می دین من برم؟
- نگفتی دیشب آقای ستوده چی می گفت؟
- فعلاً نمی شه ، دیرم شده.خودتون بیاین ببینین.
هیئت راه افتاده بود. پونصد متری از حسینیه دور شده بود. طفلكی مرتضی اول رفته بود حسینیه، خبری از بچه ها نبود .
از قول فرزند امام نقل شده است :
((روز اولى كه شاه رفت ، ما در نوفل لوشاتو بوديم .
نزديك به سيصد الى چهارصد خبرنگار اطراف منزل امام جمع شده بودند. تختى گذاشتند و امام روى آن ايستادند.تمام دوربينها كار مى كرد.
هنگامى كه على عليه السّلام در جنگ صفّين سرگرم نبرد بود، در ميان هر دو صف كارزار، مراقب حركت و وضعيّت خورشيد بود (تا ببيند چه وقت به وسط آاسمان مى رسد تا نماز ظهر را بخواند).
ابن عبّاس عرض كرد: ((يا اميرالمؤ منين ، اين چه كارى است كه مى كنيد ؟))
حكایت نماز باران آیتالله كلباسی
زمان شیخ كلباسی در اصفهان خشكسالی میشود؛ مردم از شیخ میخواهند كه نماز استسقاء بخواند و طلب باران كند. شیخ دستور میدهد مردم سه روز روزه بگیرند، حقوق واجبه خود را پرداخت كرده و رد مظالم كنند، سپس برای نماز بیایند.
به گزارش فارس، آیتالله محمد ابراهیم كاخكی خراسانی، مشهور به حاجی كرباسی (كلباسی) از علما و فقها شیعه و ساكن شهر دامغان بود. وی علاوه بر مرتبه علمی و تقوای، پدری مهربان برای مستمندان و بیماران بود، از محضر سید بحرالعلوم، شیخ جعفر كبیر و دیگر اساتید نجف درس گرفت؛ تا آنجا كه خود صاحب كرسی تدریس و قلم تالیف شد، از جمله تالیفات ایشان میتوان از «اشارات» در اصول، «منهاج الهدایه» در فقه و «شوارع هدایت» در شرح كفایه نام برد.
سال تحصيلي 76-75، سومين سال خدمتم بود كه در روستاي «شورگشت» بخش تحت جلگه نيشابور به عنوان مدير مدرسه خدمت مي كردم. سال قبل در همان مدرسه، معلم كلاس دوم بودم و سال بعد كه مدير مدرسه شدم، رابطه ام با كلاس سومي ها- كه شاگردان سال قبل خودم بودند- خيلي صميمي تر و راحت تر بود.
آن سال با همكاري معاون پرورشي، براي تشويق كودكان به نماز خواندن با بچه هاي سال سوم قرار گذاشته بوديم كه هركس به طور مرتب در نماز ظهرو عصر مدرسه شركت كند، از معاون مدرسه كارتي با عنوان «كارت بهشت» دريافت كند و در پايان هرماه، يك نفر به عنوان «دختر نمونه بهشتي» معرفي شود و اسم او بر مقوايي، روي يكي از ديوارهاي سالن مدرسه (به دليل نداشتن نمازخانه) نوشته شود.
بروجردی در سخت ترین شرایط و در مقابله با دشوارترین كارهای جنگ به حبل المتین نماز و دعا چنگ می زد.
سرویس مذهبی افكار نیوز- هرگز نماز شب او ترك نمی شد، به عبادت، عشق می ورزید، با علاقه زیاد در دعای توسل و كمیل شركت می كرد.
بروجردی در سخت ترین شرایط و در مقابله با دشوارترین كارهای جنگ به حبل المتین نماز و دعا چنگ می زد.
یك بار در عملیاتی كه در نزدیكی مهاباد قرار بود انجام شود، فرماندهان به شور نشستند. سرانجام هیچ كس فكرش به جایی قد نداد.برنامه ها مثل كلاف سر در گم شده بود. ناگهان بروجردی رو به قبله نشست و با قلبی شكسته و چهره ای غمگین، اما سرشار از امید گفت: «خدایا! می دانی كه ما هیچ كاره ایم و ذهن و فكرمان قاصر و كوچك است.
یكی از دوستان كه علاقه خاصی به مقام معظم رهبری دارد خاطره جالبی را از ایشان نقل كرد.
وی در گفت و گو با همراهان نیوز افزود:همه مردم دوست دارند حضرت آقا را زیارت كنند و اكثرا هم دوست دارند كه دیدار خصوصی داشته باشند حتی بعضی از مردم در خارج از كشور دوست دارند حضرت آقا را ببیند مثلا گروهی از بچه های ما رفته بودند كربلادر آنجا با عده ای رو به رو شده بودند كه همه آن ها تقاضای دیدار آقا را داشتند و یا دیدار طلاب در قم؛ كه یكسری خارجی هم آمده بودند و با یك حالتی اشك می ریختند.واقعا آن صحنه ها دیدنی بود.
نقل شده است كه روزى ((سید هاشم )) امام جماعت مسجد ((سردوزك )) بعد از نماز به منبر رفت . در ضمن توصیه به لزوم حضور قلب در نماز، فرمود:
روزى پدرم مى خواست نماز جماعت بخواند و من هم جزء جماعت بودم . ناگاه مردى با هیاءت روستایى وارد شد، از صفوف جماعت عبور كرد تا به صف اول و پشت سر پدرم قرار گرفت . مؤ منین از اینكه یك نفر روستایى رفت و در صف اوّل ایستاد، ناراحت شدند، اما او اعتنایى نكرد. در ركعت دوم در حال قنوت ، قصد فرادا كرد و نمازش را به تنهایى به اتمام رساند و همانجا نشست و مشغول خوردن نان شد.
سردار شهید خضرايی، در یكی از خاطراتش از شهید چراغچی میگوید: شب قبل از عملیات بدر برای كنترل و چك نهایی آبراهها به خط دفاعی دشمن نزدیك شده بودیم. در راه بازگشت، قایق ما واژگون شد و هر سه نفر داخل آب افتادیم. هركدام به شكلی تلاش میكردیم تا قایق را به حالت اول برگردانیم. خیلی زود آب قایق را خالی كردیم و دوباره سوار شدیم. خیسی و خستگی بیتابمان كرده بود. راه بازگشت هم طولانی بود. در بین راه دیدم آقا ولی آرامآرام ذكر میگوید، خوب دقت كردم، متوجه شدم كه دارد نماز شب میخواند.
امام باقر(ع) فرمودند: «ما مِن قَطرَه احَبَّ الی الله عَزَّوَجَلَّ مِن قَطرَه دُمُوعٍ فی سََوَادِ اللَّیلِ مَخَافَه مِنَ الله لا یُرادُ بِها غَیرُهُ. هیچ قطرهای در نزد خداوند عزوجل دوستداشتنیتر و محبوبتر از قطره اشكهایی كه در تاریكی شب و از خوف خدا با اخلاص كامل ریخته میشود، نیست.» (جهاد با نفس، ص137)
وی كه در خانواده ای پروتستان در آمریكا به دنیا آمده در ۱۸ سالگی بی خدا می شود. وی از طریق یكی از دانشجوهای مسلمانش نسخه ای ترجمه شده از قرآن هدیه گرفت و ظرف سه سال همه ی آن را مطالعه كرد و در پایان تصمیم گرفت اسلام بیاورد.
دكترجفری لانگ:روزی كه مسلمان شدم امام مسجد كتابچه ای درباره ی چگونگی ادای نماز به من داد.
ولی چیزی كه برایم عجیب بود، نگرانی دانشجویان مسلمانی بود كه همراه من بودند. همه به شدت اصرار می كردند كه: راحت باش! به خودت فشار نیاور! بهتر است فعلا آرام آرام پیش بروی...
پیش خودم گفتم: آیا نماز این قدر سخت است؟
ولی من نصیحت دانشجوها را فراموش كردم و تصمیم گرفتم نمازهای پنجگانه را به زودی شروع كنم.